به ساعت های پایانی سال نزدیک میشویم.خسته و کوفته در حالی که در سی ساعت گذشته فقط دو یا سه ساعت چشمانم طعم خواب را چشیده ،پای سیستم نشستم و این کلمات را تایپ می کنم.از خستگی و خواب آلودگی ناشی از یک شبانه روز در کوه بودن چشمانم را به زور باز نگه داشته ام اما حیفم می آید،حیفم می آید که این ساعت ها سنت شکنی کنم و در رخت و خواب باشم.چون طبق سنت هر ساله من قرار است این ساعت ها خودم را پای میز محاکمه ای بکشانم که قاضی اش هم خودم هستم!آری این ساعت ها قرار است حساب و کتاب کلی سال قبلم را جمع و جور کنم. این که پارسال این موقع کجا(چه جایگاهی؟)بودم والان کجا هستم؟اصلن امسال قرار بود کجا باشم وحالا کجا هستم؟پارسال سر هفت سین فلان قول را به خودم دادم عمل کردم یا نه؟ امسال چه کارها کردم،خوب یا بد؟وچندین سوال دیگر که قاضی محکمه امروز از من می پرسد و من هم مسئولم که خطاهایم را بپذیرم و جبران کنم، وکارهای درستم را هم ادامه بدهم.فکرش را که می کنم از این جهت که می توانستم الان(نسبت به سال قبل) را خیلی بالاتر از موقعیت فعلی خودم باشم از این سال راضی نیستم،از جهتی دیگر وقتی فکرش را می کنم که پایین تر از موقعیت فعلی خودم هم می توانستم باشم از این سال راضی ام.امسال را فکر کنم به قول فیزیکدان ها این دو اثر همدیگر را خنثی کنند و نهایتش این بشود که نه از این سال راضی باشم نه ناراضی!به هر حال این سال هم با همه خوبی ها و بدی هایش محتضر شده و نفس های آخرش را می کشد و تا چند ساعت دیگر جای خودش را به سال جدید خواهد داد و به قول معروف خودش هم به تاریخ خواهد پیوست.خلاصه که این ساعت ها حساب و کتاب سال گذشته و برنامه ریزی سال جدید را یادمان باشد...