وقتی که آدم جلو بعضی خاطره هاش کم میاره...
کاش میتونستم بعضی خاطره ها رو از ذهنم پاک کنم...
خاطره هایی که رو مخم راه میرن....
خاطراتی که تعدادشون به انگشت های یه دست نمی رسه اما وقتی یادم میاد میخوام سرمو بکوبم به دیوار...
نمی دونم وقتی اون خاطرات یادم میاد اونقدر بهم چیره میشه که بعضی وقتا ناخودآگاه کلماتی رو میگم...
خاطراتی که توی اونها ناخواسته حقی رو از کسی ضایع کردم و حالا روی حلالیت طلبیدن رو ندارم...
لعنت به اون خاطرات...
کاش یه پاکن خاطرات داشتم...
.:همین:.